آش دندونی و راه رفتن یاسمین !!!
روز سه شنبه بعد از ظهر رفتیم تویسر کان تا تعطیلات رو اونجا باشیم.
تو اون چند روز حسابی خوش گذروندی و با بچه ها بازی میکردی، مدام ماشین آریا رو میگرفتی و میرفتی یه گوشه بازی میکردی عاشق جای شلوغ هستی وتا وقتی که اونجا بودیم یا پیش خاله ها و دایی ها بودی یا با بچه ها بازی میکردی.
جیگر طلای من بس که این دندونت در نیومد که دیگه من خسته شدم، خودم دست به کار شدم و برات آش دندونی درست کردم، اما بعد از اینکه آش رو خوردیم و یه کم هم به تو دادیم بلافاصله دستت رو گذاشتی زمین و بلند شدی دو سه قدم راه رفتی، واااااااای باورمون نمیشد پرنسس کوچولو راه رفت.
ولی تا حالا که رو دندونت تاثیر نذاشته، جدیدا خیلی شلوغ شدی هر چی میدم دستت بخوری نصفش رو میخوری بقیش رو میریزی تو خونه منم مدام در حال تمیزی ام.
تلویزیون نشون میده دارن سینه میزنن تو هم رفتی چسبیدی تلویزیون با یه ذوقی دست میزنی هر چی سعی میکنم یادت بدم سینه بزنی فایده نداره اما الان دیگه یاد گرفتی
یاسی خانوم با آقا طاها مشغول بازی
آریا داره به یاسی غذا میده
محمد امین پسر خاله زهرا
اینجا داری بازی میکنی