سرماخوردگی

دیروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم چشم راستت ورم کرده و پلکت به هم چسبیده فوری با عجله یه دستمال تمیز آوردم و با آب ولرم خیسش کردم و آروم رو چشمت مالیدم تا چشمت باز شد داشتم از نگرانی میمردم  تا اینکه بابایی زنگ زد از دوستش که دکتره پرسید که اون گفت براش قطره استریل بگیرید چون ممکنه عفونت کرده باشه، بابا هم رفت خرید و برات زدم، اما بعد از ظهر دیگه طاقت نیاوردم و بردیمت دکتر، وقتی معاینه کرد گفت چشمت عفونت داره یه پماد بهمون داد که برات بزنیم.

هوا خیلی سرد بود منم حسابی لباس گرم تنت کرده بودم، ولی نمیدونم چرا همش احساس میکردم سرما میخوری تا اینکه اومدیم خونه دیدم آبریزش بینی داری کلی ترسیدم و بهت یه کم شربت سرماخورگی دادم آخر شب بعد از کلی بازیگوشی خوابیدی ساعت 1 بود دیدم داری گریه میکنی اومدم بغلت کنم که بخوابی دیدم بدنت مثل آتیش داغه یه کم لباستو در آوردم و پاشویت کردم دوباره خوابیدی ولی انگار فایده نداشت چون ساعت 2/5 باز هم بیدار شدی ایندفعه تب سنج گذاشتم زیر بغلت که دیدم تبت 39 درجه هست داشتم سکته میکردم تند تند با بابا یی لباس پوشیدیم و بردیمت دکتر که باز هم برات دارو نوشت و البته یه آمپول الهی من بمیرم که طاقت ندارم ببینم آمپولت میزنن ولی به خاطر سلامتیت حاضر بودم اون لحظه هر کاری کنم که خلاصه پاتو گرفتنم و آمپولت زدند بعدش برگشتیم خونه و حدودا بعد از نیم ساعت تبت اومد پایین نمیدونی چقدر خدا و فاطمه زهرا رو صدا زدم چون اولین بار بود که مریض میشدی و با این حال میدیدمت.

خدارو شکر الان خیلی بهتری اما میترسم امشب باز تب کنی، آخه عشقم من طاقت ندارم ببینم تو مریضی الهی من فدات بشم زود تر خوب شوخیلی دوستت دارم یکی یه دونه

خدا همه ی مریض هارو شفا بده.آااااااامییییییییییین